«مطالعات فرهنگی و رسانه ایران»- در بحث نظریه مند کردن مصرف به نظریه هایی که در این حوزه وجود دارد می پردازیم.
مارکس: کارل مارکس از بیگانگی و شی وارگی و غریبه گی می گوید. اینکه کارگر با کالایی که آن را تولید می کند ارتباط نمی گیرد.
مارکس می گوید: کارگر کالایی را تولید می کند اما نسبت به آن بیگانه است. سرمایه مفهومی محوری است. مفهومی مجرد است. سرمایه در ماشین آلات می باشد.
آلتوسر: برای بررسی مطالعات مارکس باید به نظریات اولیه و ثانویه او نگاه کرد. او نظریات اولیه مارکس را قبول نداشته است.
در دوره پیش از سرمایه داری، هرچیری که کارگر تولید می کرد، متعلق به خودشان می شد.
ماکس وبر: بحث منزلت اجتماعی را مطرح می کند.
عامل فرهنگی در نظریات کالوانیسم مطرح می شود که به پیوریتن ها و نگاه خاص آنها به پدیده مصرف می پردازد.
مارکسیسم چند نکته کلیدی دارد:
1. بیگانگی اجتماعی
2. آگاهی کاذب
در گذشته کارگر بسیاری از چیزهایی را که تولید می کرد را نمی توانست بخرد.
الگوی قدیمی مصرف، شکل نمادین پیدا نکرده است.
مارکس ایده آلیست بوده و به نظریات هگل اعتقاد نداشته است.
کتاب مصرف فرهنگ:
در این کتاب به مساله تفاوت میان نشانه و نماد می پردازد:
فرهنگ هایی که مردم می پذیرند، ممکن است خودآگاه نباشد.
در حوزه مصرف دو نوع نظریه داریم:
1. نظریات ساختارگرایی: متاثر از بحث های سوسور است. زمان را به مجموعه ای از قواعد زبان تقسیم می کند. که به آن Long و Parol می گویند.
لویی استراوس نیز همین کار را انجام می دهد و در بررسی اسطوره ها به قوانین و معانی درونی و فرهنگ می پردازد.
2. نظریات پسا ساختارگرایی: بیشتر در پسا ساختارگرایی به عنوان پست مدرن به آن می پردازند.
در پست مدرن، واژه غیبت اهمیت پیدا می کند، تا واژه حضور.
انسان می تواند صبح سنتی و ظهر مدرن باشد.
در مدرن با ثبات روبرو هستیم. اما در پست مدرن با بازنمایی هایی غیر پایدار و متغییر روبرو هستیم. در روش های پوزیتیویستی مدرن به روش های تفسیری و معنایی پست مدرنیستی روبرو می شویم. ما با معانی مختلف روبرو هستیم.
مدرن به امر واقعی و پست مدرن به امر فراواقعی اشاره دارد. در مدرن توجه به هویت های قومی است و تاریخ آن از 1960 تولید شده است. چیزی که اهمیت پیدا می کند، تفاوت هاست. اهمیت کار و مرکزیت کار جای خود را به مصرف گرایی می دهد.