مطالعات فرهنگی و رسانه ایران

این تارنما به آخرین مباحث حوزه مطالعات فرهنگی و رسانه ایران با چشم انداز ارتباطی می پردازد.

مطالعات فرهنگی و رسانه ایران

این تارنما به آخرین مباحث حوزه مطالعات فرهنگی و رسانه ایران با چشم انداز ارتباطی می پردازد.

دین عامه در مقابل دین رسمی

«مطالعات فرهنگی و رسانه ایران»- دین عامه، دین خاموشی یکی از یادداشت های انجمن جامعه شناسی است که نقلی است از خانم دکتر سارا شریعتی مزینانی، که در باب دین عامه، مطرح کرده اند. پیش از اینکه به این موضوع بپدازیم، می خواهم بگویم که دین عامه در مقابل دین رسمی قرار می گیرد. با یک نگاه نخبه گرایانه، دین عامه برداشتی سطحی از دین رسمی است.


سخنرانی دکتر سارا مزینانی شریعتی، عضو هیات علمی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران، با عنوان "دین عامه، دین خاموشی"، در نشست گروه جامعه شناسی دین انجمن جامعه شناسی ایران، توجه بسیاری از صاحبنظران وعلاقمندان این حوزه فکری را به خود جلب کرد و بازتاب ها ونظرات مختلفی را در برداشت. دکتر شریعتی در این نشست برخلاف اغلب جلساتی که در میان متفکران  حوزه­ی دین و دینداری، با بحث درباره­ی مفاهیم مدرنیته، سکولاریزاسیون، لائیسیته، روشنفکری دینی و غیر دینی، هرمنوتیک، الهیات انتقادی ، کلام جدید و ... برگزار می­شود، موضوع بحث خود را  "دین خاموش و پنهان اجتماع" اعلام کرد.


او گفت که  دین عامه را دین خاموشی نامیده­ است، چون در میان مباحث نخبگان فکری جامعه که اغلب خود را سخنگوی متن مردم می­دانند، جایی ندارد و این متن مردم در واقع همان کسانی هستند که صدای­شان به گوش­مان نمی رسد چون سخنران نیستند. حرفهای­شان را نمی­شنویم، چون خاموش­اند و نوشته هایشان را نمی­خوانیم، چون نویسنده نیستند.


وی چرخش توجه نخبگان از متن مردم به حاشیه را در نگاهی به دو دوره­ی گفتمان روشنفکری ایران، پدیده­ای آشکار دانست و اشاره کرد: در حالی که روشنفکران دهه­ی 40-50 که به حوزه دین پرداخته اند، مباحثی چون انتظار، نیایش، عاشورا(شریعتی)، محرمات در اسلام، مسلمان اجتماعی، انتظارات مردم از روحانیت (بازرگان)، حج (آل احمد) و ... را که جلوه­هایی از حیات دینی مردم هستند، موضوع مباحث خود قرار داده و تحول در دینداری عامه،  از مهم­ترین دغدغه های­شان بوده است، روشنفکران امروز ما، دینداری عالمانه را حوزه کار خود قرار داده­اند.



به عقیده شریعتی، یکی از دلایل این امر را می توان به محدود بودن روشنفکران آن زمان مربوط دانست و اینکه آن­ها هنوز نیازمند مردم بودند و مساله­شان متن جامعه بود؛ زیرا ناگزیر بودند مخاطبان خود را از میان همین مردم جستجو کنند. در نتیجه علی­رغم اینکه از اندیشه های جهانی تغذیه می کردند، حساسیت­های­شان را از حیات اجتماعی مردم می­گرفتند اما این در حالی است که نخبگان فکری امروز، به یمن ارتباطات، روزنامه­ها، انتشارات، تکنولوژی­های نوین و دانشگاه­های از همه رنگ و شکل و ... بسیارند. آنها با هم گفتگو می­کنند، جدل می­کنند، یکدیگر را دعوت کرده و مباحث بی شمار خود را  در روزنامه­ها منتشر می کنند و به بازار کتاب می فرستند. در نتیجه جامعه­ای از نخبگان به وجود آمده که بی نیاز از متن جامعه است و گفتگوهای درونی­اش، چنان بالا گرفته که کم­کم از متن جامعه جدا شده و درگیر مباحث با خود است و در این هیاهوی فکری، گاه ثقل بحث را فراموش می­کند.


وی با تاکید بر ضرورت باز شدن مدار بسته روشنفکری و لزوم توجه مجدد به زیست اجتماعی و حیات فکری مردم، یادآور شد: امروزه موضوع دینداری عامه بار دیگر مطرح شده و در واقع، این بحث قدیمی، به یکی از جدید ترین مباحث روز بدل شده است. آنقدر جدید که حتی به روزنامه­ها هم کشیده شده و برخی از مراجع و مدرسین مذهبی و متفکران در برابر رشد باورهای عامیانه، خرافه و جادو و شمایل پرستی، مدح و ... هشدار دادند و با نزدیک شدن زمان مراسم مذهبی عاشورا تاسوعا، این هشدارها اهمیت بیشتری می­یابد.


دکتر شریعتی افزود: در حوزه­ی علوم انسانی، تحقیقات بر روی دین عامه از سال­های 60 میلادی، مشخصا در فرانسه و ایتالیا، طرح شد و در همه­ی رشته­ها، کم­وبیش به وجود آمد. چنانچه در هنر pop art نیز که مربوط به همین دوره بود، هنرمندان تصاویر روزمره­ی تبلیغات، سینما و تلویزیون را از جامعه گرفتند، به اثر هنری تبدیل کرده و به  شاخص­ترین گالری­های هنری فرستادند و این امر باعث شد در اوج تبلور مدرنیسم در هنر، بازگشت به فیگوراسیون ساده و عامیانه و توجه به واقعیت روزمره و پست که همواره مورد تحقیر نخبگان بود، جامعه هنری را شگفت زده کند و درعین حال، درهمین دوران، زندگی روزمره در جامعه شناسی، آنال در تاریخ، فولکلور در علوم اجتماعی و... نیز مورد توجه قرار گرفت.


وی، مهم­ترین عوامل موثر بر این گرایش را در حوزه­ی دینداری، موقعیت جدید جامعه شناسی دین و تحقیقاتی که در این زمینه انجام شده، معرفی کرد و گفت که این امر جامعه شناسان دین را دعوت می کرد تا به جای پژوهش­های مفصل در خصوص دین و علوم دینی، دین زیست شده­ی متن مردم را موضوع مطالعه­ی خود قرار دهند. چنانچه اصلاحات مذهبی در شورای واتیکان II که در سال­های شصت میلادی، با هدف مدرنیزاسیون کلیسای کاتولیک، گشایش کلیسا به سوی دیگر کلیساهای مسیحی و  تقریب (oecumunisme) انجام شد، ظهور مکتب آنال (Annales) ، تاریخ جدید،  فروتاریخ (infra-histoire ) ، تاریخ خرد (micro-histoire) و  روان­شناسی اعماق (psychologie des profondeurs) نیز که در نتیجه­ی دستاوردهای  روان­شناسی فروید و یونگ بود، توجهات را به اعماق پنهان انسان و ناخودآگاه فردی و اجتماعی معطوف کرده و نظریه پردازان علوم اجتماعی را به سمت آنچه که ژیلبرت دوران، جامعه شناسی اعماق خواند، دعوت می کرد.


این محقق جامعه شناسی دین، در تعریف دین عامه به سه رویکرد متمایز از یکدیگر که در دوره­های زمانی مختلف رواج داشتند، اشاره کرد و گفت: اولین رویکرد، تعریف دین عامه در رابطه و نسبتش با  دین رسمی، راست کیشی (orthodoxy)  و راست کرداری ( orthopraxy ) بود. در این رویکرد، دین عامه ، دین زیست شده­ی متن مردم، به عنوان انحرافی از دین حق و دین اصلی قلمداد می­شد و باری منفی می­یافت. ابتدا اگوستینِ قدیس و سپس توماسِ قدیس، دین عامه را  با اهریمن شناسیdemonology) ) پیوند داده و در برابر خداشناسی (theology  ) قرار دادند و در نتیجه در همه­ی دوران­های قرون وسطی، کلیسا با دین عامه در جنگ بود. دومین رویکرد، تعریف دین عامه در نسبتش با فولکلور مردم بود. در این تعریف، دین عامه با بت­ﭘرستی، جادو و خرافه (Super-titio بازمانده)  این­همانی می شد. در این رویکرد، دین عامه را به عنوان بازمانده­ای از گذشته، از دنیای سنت و خرافه می­دانستند که با گذشت زمان و پیشرفت علم، از بین خواهد رفت. سومین رویکرد نیز دین عامه را در رابطه­اش با شرایط اقتصادی و اجتماعی تعریف می­کرد. در این تعریف، دین عامه بار مذهبی و اعتقادی­اش را از دست می­داد، خصلتی فرهنگی  یافته و با  دین دهقانان و روستاییان یکی گرفته می شد. عامه در واقع، عامیانه، بدوی و ابتدایی تلقی شده  و در برابر رویکرد فرهنگی به دین که خاص شهرنشینان بود، قرار می گرفت. در این تعریف، دین عامه، دیگر اسلام، مسیحیت و یا یهودیت عامیانه نبود و ویژگی­های مشخص خود را داشت؛ تا حدی که برخی این دین عامه روستایی و زمینی را در مقابل دین مدنی شهری و متعالی  قرار دادند. به بیان دیگر،  در تعریف اول دین عامه یک انحراف بود؛ در تعریف دوم بازمانده­ای از گذشته و در تعریف سوم یک دین دیگر.


شریعتی افزود: ویژگی­های بسیاری برای دین عامه بر شمرده­اند. دین عامه را دین خاموش، یا پنهان نامیده­اند. دینی که نه با کلام که با رفتار بیان می­شود. روشن کردن یک شمع، نذر، قربانی کردن، نماز و نیایش. دینی که خاموش است. الهیات و کلام و علوم دینی ندارد و برخلاف دین نخبگان که خود را شرح می­دهد و تفسیر می­کند، دین عامه، تنها  برای استمداد، توسل، شفاعت  و حاجت به سخن می­آید. دین پنهان است، چون در اعماق جامعه نشت کرده و ماندگار است. دین عامه را دین آیین و "مراحل گذار" خواندند: تولد، بلوغ، ازدواج ومرگ.  دینی که در همه­ی نقاط عطف زندگی مردم، با آنها همراه است. دین عامه را دینی باواسطه دانستند. دینی که  در حاشیه زندگی می­کند. به مرکز و گوهر دین، که اندیشه­ی خداست و کتاب مقدس و سنت پیامبر، تنها با واسطه نزدیک می شود، با واسطه­ی  نمایندگان دین، قدیسین و ائمه؛ از این روست که  در حیات دینی مردم، واسطه­ها حضور عینی­تری دارند. در نتیجه در آنچه که هانری کربن "پارادوکس توحید"( در میانه­ی تعطیل و تشبیه) می­نامد، دین عامه به تشبیه نزدیک می­شد و به جای مفاهیم، با تصاویر، آیکون­ها و شمایل  سروکار داشت.  دین عامه دینی  ترکیبی تحلیل می­شود. دینی که  خالص نیست چون دین گسست نیست. دین تداوم و انباشت سنت است. چنان­چه،  مسیحیت اروپایی، با آیین و کیش­های مدیترانه­ای و سلتی درآمیخت، دین عامه­ی مردم چین، محصول کنفسیونیسم، تائویسم و بودیسم است. مسیحیت آفریقایی، ملقمه­ای از آیین آفریقایی و پروتستانتیسم آمریکایی است که از آن تحت عنوان ادیان Afro-American   نام می برند. شینتو و بودیسم، دین عامه­ی مردم  ژاپن را می سازند. چرا که هم­چنان­که دورکهیم می گوید: یک دین به یک آیین واحد تقلیل نمی­یابد، بلکه  سیستمی از آیین­هاست که دارای خودمختاری نسبی هستند و به این دلیل است که گاه یک آیین به دلایل مختلف باقی می­ماند در حالی که مجموعه­ی  دینی که بدان تعلق داشته، از بین رفته است. درواقع، دین عامه، تفکیک­گذار نیست. دینی است که در آن قدسی و غیر قدسی در هم آمیخته­اند  و قدسی در زمان مقدس و مکان مقدس و شیء مقدس تجلی می­یابد. در نهایت، دین عامه را دین غیرعقلانیت دانسته­اند و ما می­توانیم به تبع هانری دروش، این غیر عقلانیت را امیدواری بنامیم. امیدواری ای که مخالف ندارد و در نتیجه تکذیب نمی­شود. دین اسطوره­های طلایی، اتوپیاهای رستگاری­بخش،  قدیسین شفابخش و موعود نجات­دهنده که در سیر تاریخ مداخله می­کنند و اگر هم به انتظار فوری مردم نیز پاسخ ندهند، باز هم ایمان مردم به آنها از بین نمی­رود.


فرزند دکتر علی شریعتی، در ادامه سخنرانی خود، با طرح این پرسش که "سرنوشت این دینداری در دنیای عقلانی امروز چه بود؟"، گفت: مدرنیته دین عامه را خرافه خواند؛ بازمانده­ای از گذشته که به مرور زمان و با پیشرفت علم از بین می­رود اما تدریجا، خود آن را  تملک و سکولاریزه کرد. غیرعقلانیت، با واسطه بودن، مراحل گذار، آیین تنظیم کننده و ... همه وجوهی بودند که در دنیای مدرن دوباره سربرداشتند و با صورتی نو و جلوه­ای عرفی ظهور کردند. فتیشیسم، یکی از اشکال بنیانی دین بود. فتیشیسم مدرن، همه چیز را کالایی کرد و امروز ما، عشق، تولد، شادی، داغ و درد خود را نیز با کالا و شیء بیان می کنیم. آیکونوگرافی و شمایل پرستی، یکی دیگر از ویژگی­های دین عامه است و امروز تصویر، سینما، عکس، تلویزیون، به یکی از شاخص­های زندگی مدرن بدل شده  است.  دین عامه، دین واسطه­ها بود و امروز رسانه­ها جانشین واسطه­های سنتی گشته­اند . دین عامه، دین غیرعقلانیت بود و امروز شانس و اقبال، که هر روز از خلال مسابقات و بلیط­های بخت­آزمایی، امتحان می­شوند و فال­بینی و ستاره­شناسی نیز یکی از جلوه­های زندگی روزمره جوامع مدرن است. مدرنیته، دین عامه را خرافه خواند اما به شکل پارادوکسیکالی، تملک و سکولاریزه اش کرد. به همین ترتیب، دین رسمی نیز، که قرن­ها در برابر دین عامه ایستاد و انحرافش خواند، در دوره جدید بالعکس کوشید تا آن را اهلی  و کانالیزه کرده  و به استخدام گیرد.


شریعتی با اشاره به مطالعات جدید در خصوص دین عامه، خاطرنشان کرد: با توجه به تحولات اجتماعی و تاریخی بسیاری که صورت گرفته است، امروزه دیگر اولا  به سختی می­توان این پدیده را بازمانده­ای از گذشته خواند چرا که  علوم اجتماعی نشان داده­اند که گذشته­ها نگذشته­اند، نمی­گذرند، می­مانند و در ناخودآگاه جمعی ما،  ته نشین می­شوند و عمل می­کنند. در ثانی، با توجه به ظهور قرائت­های جدید و رویکردهای نو به دین، که ارتدکسی را شکننده کرده­اند، دیگر به سختی می­توان دین عامه را انحراف خواند و اگر تا دیروز گفته می­شد که " خارج از کلیسا نجاتی نیست" امروز کلیسا خود اعلام می­کند که "راه­های رسیدن به خدا بی­شمار است".


سارا شریعتی در پایان، از بحث خود این گونه نتیجه گرفت: "ضرورت دارد که به گفته­ی امیل دورکهیم، در فراسوی سرمای اخلاقی­ای که دچارش شده­ایم، به این منبع سوخت عظیمی که در بطن جامعه پنهان است، توجه دیگری کنیم، و با رویکردی " ماورا-انتقادی" metha-critique (بودریارد)  تلاش خود را در فهم دین و دینداری، متن مردم و گفت­ و گو با آن  قرار دهیم، اگر می­خواهیم که در این متن، حضوری روشنگرانه و آگاهی­بخش داشته باشیم." 


در حالی که روشنفکران دهه­ی 40-50 که به حوزه دین پرداخته اند، مباحثی چون انتظار، نیایش، عاشورا(شریعتی)، محرمات در اسلام، مسلمان اجتماعی، انتظارات مردم از روحانیت (بازرگان)، حج (آل احمد) و ... را که جلوه­هایی از حیات دینی مردم هستند، موضوع مباحث خود قرار داده و تحول در دینداری عامه،  از مهم­ترین دغدغه های­شان بوده است، روشنفکران امروز ما، دینداری عالمانه را حوزه کار خود قرار داده­اند



مدرنیته، دین عامه را خرافه خواند اما به شکل پارادوکسیکالی، تملک و سکولاریزه اش کرد. به همین ترتیب، دین رسمی نیز، که قرن­ها در برابر دین عامه ایستاد و انحرافش خواند، در دوره جدید بالعکس کوشید تا آن را اهلی  و کانالیزه کرده  و به استخدام گیرد

تغییرات فرهنگی از نگاه اینگلهارت

«مطالعات فرهنگی و رسانه ایران»- اینگلهارت می گوید نگرش جدیدی نسبت به دین ایجاد شده است. رو از روش تاریخی، تحقیقی، توصیفی و اثباتی استفاده می کند. اینگلهارت به دنبال تبیین تغییرات فرهنگ است. اینکه چه عواملی بر آن تاثیر می گذارد؟

لوی استراوس می گوید: قواعد اجتماعی چگونه غرایض را تغییر می دهد؟

وبر نیز از عبارت «هنجار و وجدان جمعی» استفاده می کند. اینکه شخص چگونه باورهایش را در جمع متبلور می کند. کتاب «صور بنیانی و حیات دینی» را مطالعه کنید.

نظریه این کتاب کارکرد گرایی است.

مارکس به عنوان جامعه شناس به آگاهی، ایدئولوژی و از خود بیگانگی می پردازد. در نظریه تضاد، سنت های نظریه کارکردگرایی ساختاری را نقد می کند. نظریه تضاد مارکس به روایتی فرهنگ شناسی است.



کلیدواژه های مطالعات فرهنگی:

  1. تجربه زیسته
  2. حاشیه ها
  3. هژمونی
  4. سلطه
  5. حاشیه نشین ها
  6. بازنمایی
  7. بازتولید
  8. سوژه
  9. ابژه

کتاب اینگلهارت 13 فصل دارد. سوال اینگلهارت در مورد نظام های سرمایه داری است. مارکس سوال جدی که در آن مدعی شد که جوامع سرمایه داری آنقدر رو به اضمحلال می روند که نظام سرمایه داری به هم می ریزد. 

گرامشی از دو دولت حرف می زند:

1. دولت پاسبانی: دولت زور

2. دولت اخلاقی: هژمونی

دولت های اخلاقی، فکری تولید می کنند که رهبری کننده باشد. که بیشتر از نیرنگ و فریب چیزی نیست. سعی می کنند به ارزش های فردی توجه کنند و روی نابرابری های اجتماعی تاکید نمایند.

آنها طبقه را درک می کنند.

مصرف انبوه و توجه به سلایق عامه باعث شده است که مردم کرخت شوند. فاصله طبقاتی از بین نرفته است اما نسبت به فهم آن کرخت شده ایم.

آلتوسر هم به این سوالات پرداخته است و اینگلهارت با این سوال نگاه خودش را می گوید: «نظام سرمایه داری چگونه است؟»


تفاوت میان انسان شناسی و مردم شناسی چیست؟

«مطالعات فرهنگی و رسانه ایران»- این سوال البته بسیار عمیق تر و ریشه ای تر از پاسخی که من برای آن می نویسم است. 

انسان شناسی در بستر جامع امریکایی متولد شده است و بستر مردم شناسی فرانسه می باشد. اما تقریبا حوزه های مشابهی هستند.

این دو به مطالعه انسان، گذشته و آینده، نوشته ها و ساخته ها بر مبنای دانش علوم اجتماعی و علوم زیستی و همچنان مطالعات طبیعی و علوم انسانی را نیز مورد نظر قرار می دهد.