مطالعات فرهنگی و رسانه ایران

این تارنما به آخرین مباحث حوزه مطالعات فرهنگی و رسانه ایران با چشم انداز ارتباطی می پردازد.

مطالعات فرهنگی و رسانه ایران

این تارنما به آخرین مباحث حوزه مطالعات فرهنگی و رسانه ایران با چشم انداز ارتباطی می پردازد.

تکنیک سوسیومتری و سوسیوگرام

«مطالعات فرهنگی و رسانه ایران»- در تست سوسیومتریک از هر یک از اعضای تیم خواسته می شود یک شخص دیگر را از اعضای تیم انتخاب کند.


1- شما دوست دارید چه کسانی در ترکیب تیم حضور داشته باشند؟ نام .... نفر را ذکر کنید؟


2- نام افرادی را که دوست ندارید در ترکیب تیم حضور داشته باشند ذکر کنید؟


یک روش خاص تست سوسیومتریکی این است که از اعضای تیم پرسیده شود آن اشخاص را نام ببرد که احتمال می دهند:



1- دوست ندارند شما در ترکیب تیم  حضور داشته باشند؟


2- دوست دارند شما در ترکیب تیم حاضر باشید؟


در این گونه  موارد این روش را ادراک سوسیومتریکی می نامند.


 شیوه های ارایه و استخراج نتایج سوسیومتری :


 الف-سوسیوگرام


سوسیوگرام نتایج را به صورت تصویری ارایه می دهد.سوسیوگرام با افزایش تعداد بازیکنان به تدریج پیچیده تر می شود به این جهت توصیه می شود که سوسیوگرام های جزیی ( بخشی از اجزاء روابط ) ترسیم شود.مثلا یک سوسیوگرام جزیی از انتخابهای اول  و یا از رد ( نفی ) کردن های اول ترسیم نمود.همچنین می توان دو روش را با هم ترکیب نمود و مثلا یک سوسیوگرام جزئی از انتخابهای اول و و انتخابهای اول حدس زده شده ارایه داد.یکی از اشکال مخصوص سوسیوگرام جزیی، سوسیوگرام فردی است که در آن تنها موقعیت سوسیومتریکی یکی از بازیکنان ( آراء داده و گرفته شده ) ترسیم شده است.در این گونه موارد روابط بین افراد دیگر مورد نظر نیست.

  ادامه مطلب ...

نظریه مند کردن مصرف

«مطالعات فرهنگی و رسانه ایران»- در بحث نظریه مند کردن مصرف به نظریه هایی که در این حوزه وجود دارد می پردازیم. 

مارکس: کارل مارکس از بیگانگی و شی وارگی و غریبه گی می گوید. اینکه کارگر با کالایی که آن را تولید می کند ارتباط نمی گیرد. 

مارکس می گوید: کارگر کالایی را تولید می کند اما نسبت به آن بیگانه است. سرمایه مفهومی محوری است. مفهومی مجرد است. سرمایه در ماشین آلات می باشد.

آلتوسر: برای بررسی مطالعات مارکس باید به نظریات اولیه و ثانویه او نگاه کرد. او نظریات اولیه مارکس را قبول نداشته است. 

در دوره پیش از سرمایه داری، هرچیری که کارگر تولید می کرد، متعلق به خودشان می شد. 

ماکس وبر: بحث منزلت اجتماعی را مطرح می کند. 

عامل فرهنگی در نظریات کالوانیسم مطرح می شود که به پیوریتن ها و نگاه خاص آنها به پدیده مصرف می پردازد.

مارکسیسم چند نکته کلیدی دارد:

1. بیگانگی اجتماعی

2. آگاهی کاذب

در گذشته کارگر بسیاری از چیزهایی را که تولید می کرد را نمی توانست بخرد. 

الگوی قدیمی مصرف، شکل نمادین پیدا نکرده است. 

مارکس ایده آلیست بوده و به نظریات هگل اعتقاد نداشته است.



کتاب مصرف فرهنگ: 

در این کتاب به مساله تفاوت میان نشانه و نماد می پردازد:

  • نشانه: امر محسوس است.
  • نماد: مجرد و انتزاعی است.

فرهنگ هایی که مردم می پذیرند، ممکن است خودآگاه نباشد. 

در حوزه مصرف دو نوع نظریه داریم:

1. نظریات ساختارگرایی: متاثر از بحث های سوسور است. زمان را به مجموعه ای از قواعد زبان تقسیم می کند. که به آن Long و Parol می گویند.

لویی استراوس نیز همین کار را انجام می دهد و در بررسی اسطوره ها به قوانین و معانی درونی و فرهنگ می پردازد.

2. نظریات پسا ساختارگرایی: بیشتر در پسا ساختارگرایی به عنوان پست مدرن به آن می پردازند.

در پست مدرن، واژه  غیبت اهمیت پیدا می کند، تا واژه حضور.

انسان می تواند صبح سنتی و ظهر مدرن باشد.

در مدرن با ثبات روبرو هستیم. اما در پست مدرن با بازنمایی هایی غیر پایدار و متغییر روبرو هستیم. در روش های پوزیتیویستی مدرن به روش های تفسیری و معنایی پست مدرنیستی روبرو می شویم. ما با معانی مختلف روبرو هستیم.

مدرن به امر واقعی و پست مدرن به امر فراواقعی اشاره دارد. در مدرن توجه به هویت های قومی است و تاریخ آن از 1960 تولید شده است. چیزی که اهمیت پیدا می کند، تفاوت هاست. اهمیت کار و مرکزیت کار جای خود را به مصرف گرایی می دهد.


مطالعه مصرف در مطالعات فرهنگی

«مطالعات فرهنگی و رسانه ایران»- یکی از حوزه های بسیار مهم در مطالعات فرهنگی و رسانه بحث مصرف است. مصرف در چند دوره تعریف می شود. 

در دوره اول تولید بیشتر از مصرف مطرح است. همه چیز مبتنی بر کار است، دستمزد، تولید نظام مند و عقلانی است.

در این زمینه وبر از بحثی به نام Calling نام می برد که به معنای تکلیف است. در میان پروتستان ها اقلیتی به نام پیوریتن ها وجود دارد که احتمالا همان کالون ها هستند. این ها معتقدند که تکلیف آنها کار کردن و خرج نکردن و به عبارت دیگر مصرف نکردن است.

در مرحله دوم مصرف شکل جدیدی می گیرد. این مساله با مهاجرت شروع می شود و مصرف به شکل انبوه مطرح می شود. کتاب مصرف عامه در این زمینه از عامه شدن و امریکایی شدن فرهنگ سخن می گوید. و سپس می گوید که متکب فرانکفورت که یک مکتب انتقادی نسبت به سرمایه داری است چه می گوید.

در اروپا کسانی که فقیر هستند، میانسال می باشند و در مقابل مصرف مقاومت می کنند. اما در امریکا برای این قشر میانسان هیچ مقاومتی وجود ندارد.

وبلر از طبقه مرفه می گوید. زیمل نیز بحث حیات شهری و کلان شهر را مطرح می کند. 

در نتیجه باعث می شود که مصرف به مقوله ای جامعه شناختی تبدیل شود. مصرف سپس هویت پیدا می کند. اینگلهارت می گوید: دولت رفاه، رفاه نسبی را در اختیار مردم قرار می دهند. وسایل حمل و نقل برای رسیدن به مال ها و پاساژهای بزرگ در اختیار آنها قرار می دهد.

در کتاب «تجربه مدرنیته»، مارشال برمن، دکتر فرهادپور از کمک اتوبان ها، بزرگراه ها و سنگ فرش ها به مدرن شدن شکل شهر می گوید. همه این ها باعث می شود که مصرف تسهیل شود.


ب

وردیو از سه نوع سلیقه نام می برد:

1. سلیقه مشروع

2. سلیقه میان مایه (طبقه خرده بورژوا)

3. سلیقه عامیانه (طبقه کارگر)

خرده بورژوا می خواهد خودش را به بورژوا متصل کن. بوردیو روی طبقه مرفه صحبت نمی کند. بوردیو از تلاش و پویایی صحبت می کند.

زیمل: آدم ها از حیات ضمنی به کلان شهر، کلان شهرها آگاهی به مد را اضافه می کند.

آدم ها در شهرها می خواهند از افراد دیگر متمایز شوند. انسان ها از هم منزوی و بیگانه می شوند. سوالی که در اینجا مطرح می شود این است که جایگاه مصرف کننده در کلان شهرها چیست؟

اعتماد به نف پسدا کردن نتیجه تلاش خرده بورژوا ها است.

فرد فکر می کند که من به آن لذت رسیده ام و از این مساله کیف می کند. حس داشتن یک لی وایز اصل با یک لی وایز قلابی مساله است.

زیمل می گوید: ما در مد دو مفهوم داریم:

1. مرکز گرایی (Centralization)

2. مرکز گریزی (Decentralization)

مرکز گریزی کاری است که بورژواها انجام می دهند و می خواهند به کالایی دسترسی پیدا کنند که بورژوا خودش را از بقیه جدا می کند.

مرکز گرایی را خرده بورژوا برای نزدیکی به بورژوا انجام می دهد.

در شهرها همه چیز سیال است. همه چیز در حال تغییر است.

بحث دیگر بحث فوردیسم است: فورد با سرمایه داری مبارزه کرد. این مکتب حقوق کارگر را بالا برد و ماشینی تولید کرد که خود کارگران بتوانند آن را بخرند.

سیاست فورد مصرف انبوه کالا است. (سیاه سیاه سیاه). فورد سلیقه را نادیده گرفت. او فقط تولید می کند.

در دوره بعدی فورد شکست می خورد و پسا فوردیسم شکل می گیرد و سلیقه را لحاظ می کند. و به انتخاب مصرف کننده اهمیت می دهد.

در اینجا با «پدیده کهنگی» روبرو می شویم. یعنی مصرف کننده این تلقی را دارد که بعد از 4 سال ماشین خودش را لیز می کند. 

«کهنگی»:

1. کسی که همیشه می خواهد ماشین نو سوار شود، سوار می شود.

2. اگر نخواهد آن را به بازار می برد و با قیمت پایین تر می فروشد. با این کار همه ماشین دارند و تفاوت ها را درک نمی کنند. اما تمایز را می فهمند.