«مطالعات فرهنگی و رسانه»- روش در مطالعه فرهنگی ارزش گذارانه نیست. ما صرفا توصیف و تفسیر می کنیم. اینکه چرا افراد این رنگ را می پسندند؟
روش در قوم نگاری یا اتنوگرافی: در مردم شناسی روشی را استفاده می کنند که انسان شناسان به آن نپرداخته اند. از طریق مکالمه و گفتگو به آن می پردازند. مثلا مکالمه تلفن که شما می گویید: «آها... اِ....» و ... اتنوگرافی می گوید باید چیزهایی را ببینید که دیده نمی شوند.
روش مردم شناسی: مردم شناس ها نیز به مطالعه انسان معاصر می پردازند. بارت یا بارتز یکی از افرادی است که به بحث امپراطوری نشانه ها و مرگ مولف می پردازد.
روش تحلیل نهادی: تحلیل کارکردی از مالینوفسکی است. او در تحلیل فرهنگ به کارکردهای فرهنگ می پردازد. و این کارکرد را مهم تلقی می کند. او می گوید ما نیازهای اولیه و نیازهای ثانویه ای داریم، نیازهای اشتقاقی داریم، نیازهای مادی ما نیاز اشتقاقی است که ما در جایی به نام نهاد آنها را تامین می کنیم. نیاز به رشد در نهاد آموزش و پرورش وجه فرهنگی به خودش می گیرد.
لوی استراوس نیز به بحث تحلیل ساختی می پردازد.
بارت نیز بخ تحلیل ساختاری می پردازد.
در روش های کیفی: مثل روشی که مکتب شیکاگو به کار برده است. مقاله فرهنگ و تلویزیون فیسک، ظاهرا آن را اینگونه دیده است که پشت یک پدیده را نگاه می کند. معانی و اینکه چه چیزی پشت آن است. ایدئولوژی پشت آن چیست؟ چه رمزهای منطقی و نمادین در آن وجود دارند؟
برای اطلاعات بیشتر در مورد روش شناسی بحث بین رشته ای را از ص 68 کتاب دکتر مهری بهار، با عنوان «مطالعات فرهنگی؛ مبانی و اصول» مطالعه کنید.
«مطالعات فرهنگی و رسانه ایران»- در این نوشتار به صورت خلاصه نظرات برجسته برخی از جامعه شناسان را در باب فرهنگ مطرح می کنیم.
تیلور به معنای نماینده مردم شناسی و انسان شناسی فرهنگ و تمدن را با هم تعریف کرده است. وی در کتاب «تاریخ جوامع اجتماعی» می گوید: جوامع اجتماعی هنوز به آن سطح نرسیده اند که فرهنگ داشته باشند. او تکامل تک خطی را توضیح می دهد. این بحث تکامل تک خطی در کتاب «مطالعات فرهنگی؛ مبانی و اصول» دکتر بهار آمده است اما دکتر بهار در مورد آن توضیح نداده اند. تکامل تک خطی یعنی مسیری برای فرهنگ وجود دارد که همه جوامع آن مسیر را دیر یا زود طی می کنند و بالاخره همه آنها به انتها می رسند.
بوآس بر تفاوت های فرهنگی تکیه می کند. او مردم شناسی است که روش متفاوتی نسبت به تایلور دارد. او بیشتر اینها را تفاوت های فرهنگی می داند. او می گوید که مردم شناس باید مشاهده کند.
بوآس بر نسبیت فرهنگی اعتقاد دارد. بر خلاف تایلور که فرهنگ را تک خطی می بیند. سامر در مقابل این ها قوم مداری را مطرح می کند که که گروهی خاص مرکز همه گروه هاست..
اینجا مفهوم خود و دیگری- سلطه و غیر سلطه- مطرح می شود. تحت سلطه استعمار کشورهایی مثل هند و الجزایر زبانشان زبان استعمار شده است.
اما سوال اینجاست که چرا از آلمان فرهنگ بیرون می آید و از فرانسه، تمدن؟
در مردم شناسی فرانسه فرهنگ غایب است. دورکیم از فرهنگ یا تمدن نام می برد.
اولین کتابی که درباره فرهنگ جامعه نوشته شد، اثر بلینگتون است. او فرهنگ و جامعه را یکی می بیند.
یکی دیگر از واژه هایی که دورکیم در فرهنگ به آن می پردازد، بحث وجدان جمعی است.
بحث دورکیم جامعه است. مجموعه ای از ارزش ها، باورها و نگرش های فرد از نظر دورکیم وجدان جمعی اوست. او در بحث دین از مناسک می گوید. دورکیم مناسک گراست.
مطالعات فرهنگی در تعریف فرهنگ آن را از اصطلاح ایجابی، پوزیتیوستی به سطح جاری و ساری زندگی روزمره می کشاند.