«مطالعات فرهنگی و رسانه ایران»- این دو نفر یعنی ریگان و تاچر، سیاست واحدی را برای سیاست بازار اعمال می کردند. آنها قدرت دولت را کاهش می دهند. بین بازار و دولت فاصله است. در سال 1930، امریکا و انگلستان بحران اقتصادی داشتند. این دو نفر به اصلاحاتی از طریق مقررات زدایی مالی دست می زنند. یعنی ظهور بازارهای ارزی و سیاست های پولی در اختیار دولت و بانک های مرکزی خارج از دولت.
مقررات زدایی ریگان و تاچر:
ایجاد چارچوب های حقوقی و مقررات جدید و روابط و مرزبندی و بخش خصوصی به نحوی که محدودیت هایی که در بخش خصوصی در تولید و توزیع وجود داشت کاهش یافت. از این به بعد، دولت برای شکل گیری بازارهای جدید تلاش کرد. در کتاب امپراطوری این موضوع را توضیح می دهد. یعنی فقط به انگلستان و امریکا محدود نمی شود.
این سیاست از کاهش دخالت دولت حمایت می کند.
نگاه اینگلهارت
اینگلهارت می گوید: الزام رسیدن به توسعه اقتصادی این است که نهادهای دموکراتیک تولید شود.
او می گوید: دموکراسی الزاما پیامدش توسعه اقتصادی نیست، بلکه رشد مهارت هاست و شکل های مشارکت توده های مردم است.
از آن به بعد باید هنجارها و نگرشهایی میان مردم ایجاد شود که حس اعتماد مردم به مخالفین مردم است.
او بر این اساس دو فرضیه مطرح می کند:
1. فرضیه کمیابی: اولویت های فقط به چیزهایی داده می شود که عرضه آن کم است.
2. فرضیه اجتماعی شدن: بین مناسبات اجتماعی و فردی رابطه وجود دارد.
ارزش های فردی تحت شرایطی است که قبل از بلوغ برایش وجود داشت.