«مطالعات فرهنگی و رسانه ایران»- پدیدارشناسی چیست؟ عنوان مقاله ای است که حسینعلی احمدی آن را به زیور تبع درآورده است. این مقاله را برای آگاهی از این مفهوم بسیار مهم در مطالعات فرهنگی و رسانه مطالعه می کنیم.
پدیدارشناسی چیست؟
پدیدارشناسی به معنای شناخت پدیده ها است. مکتب پدیدار شناسی در پی آن است که با تفکیک آگاهی باواسطه و بیواسطه از یکدیگر، آگاهی انسان را از پدیدارهای ذهنی که بدون واسطه در ذهن وی ظاهر می شوند و ممکن است حتی عینیتی هم نداشته باشند، مورد مطالعه قرار دهد. در نهایت پدیدارشناسان به دنبال دریافت بدون پیش داوری موضوع از طریق به تجربه درآوردن آن هستند و به باور آنها شناخت پدیدار، آنگونه که هست، تنها از طریق خودشناسی ممکن است.
پدیدارشناسی معادل واژه لاتین فنومنولوژی (Phenomenology) مرکب از دو واژه "فنومن" به معنای پدیده یا پدیدار و "لوژی" به معنای شناخت، مکتبی است که توسط ادموند هوسرل پایهگذاری شد. این مکتب در پی آن است که با تفکیک آگاهی باواسطه و بیواسطه از یکدیگر، آگاهی انسان را از پدیدارهای ذهنی که بدون واسطه در ذهن وی ظاهر می شوند و ممکن است حتی عینیتی هم نداشته باشند، مورد مطالعه قرار دهد. هوسرل اصطلاح پدیدارشناسی را هم برای «روش» خاص و هم برای اصول و مبادی فلسفی خود به کار میبرد. اندیشه هوسرل با خودآگاهی مبتنی بر پدیدارشناسی آغاز میشود و بر نقطه آغازین تفکر تاکید می ورزد و بر این باور است که اندیشمند میتواند در فرآیند شناخت بر سوابق ذهنی و تمایلات غالب آید.
مکتب پدیدارشناسی با نام ادموند هوسرل، به عنوان پایه گذار مکتب، و فیلسوفانی همانند مارتین هایدگر، ژان پل سارتر و موریس مرلوپونتی به عنوان توسعه دهندگان این مکتب گره خورده است. در واقع اصطلاح پدیدارشناسی به لحاظ مفهومی به دو دوره تاریخی پیشاهوسرل و پساهوسرل قابل تقسیم است. در مقطع زمانی پساهوسرل، پدیدارشناسی عمدتاً فهم و ادراک هستی را مورد توجه قرار می دهد، اما در دوره زمانی پیش از هوسرل، پدیدارشناسی با نوعی از تکثر مفهومی مواجه می شود. در دوره پیشاهوسرل اصطلاح پدیدارشناسی برای اولین بار توسط یوهان هنریش لامبرت در کتاب Neues Organon که در سال 1764 به چاپ رسید، به کار برده شده است. لامبرت پدیدارشناسی را تئوری پندار تعریف نمود و دست یابی به حقیقت مطلق و شناخت کامل را غیرممکن دانست. وی شناخت پدیده ها را در دو حوزه نمودی و پنداری مورد توجه قرار می دهد. در حوزه ی نمودی، پدیده ها به دو دسته ی صوری و محتوایی تقسیم می شوند، پدیده های صوری از نظر لامبرت پدیده های عینی و ذهنی هستند و پدیده های محتوایی نیز به سه دسته حسی، نفسانی و اخلاقی تقسیم می شوند، لامبرت سرانجام بر این نکته تاکید می کند که تقسیم بندی مذکور اگر چه چهره ی حقیقت را تا حدودی واضح تر می کند، اما عین حقیقت را به انسان نمی نمایاند. پس از لامبرت، «هردر» با رویکرد حداقل گرایی در معنا، پدیدارشناسی را صرفاً توصیف نمودهای حس بینایی دانست، نمودهایی که نمایان گر زیبایی های عینی است. در واقع «هردر» مرزهای معنایی و مفهومی پدیدارشناسی و زیبایی شناسی را به شدت به هم نزدیک می نماید و وجه مشترک آن دو را در دیدن پدیدههای عینی می داند.
«امانوئل کانت» در معنای سابق پدیدارشناسی، بخصوص معنای مورد نظر لامبرت، تحولی به نسبت اساسی ایجاد نمود. کانت معتقد بود که پدیده ها در مواجهه با ذهن انسان، تحت تاثیر قوای فاهمه انسانی قرار گرفته و تبدیل به تجربه می شوند. وی در واقع بین فنومن، به معنای آنچه به حس در می آید، و نومن، به معنای حقیقت اشیا، تفاوت قایل شد و پدیدارشناسی را شناخت فنومن ها معنا نمود. این معنا توسط «فیشته»، فیلسوف پس از کانت، به کلی دگرگون شد، چرا که پدیدارشناسی، دیگر شناخت فنومن های منتج به تجربه نیست، بلکه روشی است که از طریق آن می توان به آگاهی دست یافت. مهم ترین اثر در حوزه پدیدارشناسی در مقطع زمانی پیشاهوسرل «پدیدارشناسی روح» اثر «هگل» است. از نظر هگل پدیدارشناسی علمى است که از رهگذر آن ذهن و روان، آنگونه که هست شناخته می شود. در واقع وی دستیابی به نومن را امکان پذیر می داند و در این خصوص پدیدارشناسی را روشی می داند که امکان دستیابی به این مهم را میسر می سازد.
تفاوت عمده پدیدارشناسی در دو مقطع زمانی پیشا و پساهوسرل این است که پدیدارشناسی تا پیش از هوسرل یک علم پسینی و حاصل فرایند شناخت است، حال آنکه نزد هوسرل و متاخرین وی پدیدارشناسی، یک علم پیشینی، ما قبل تجربی و ضروری است. لذا همانگونه که هایدگر میگوید: انتولوژی فقط به مثابه پدیدارشناسی ممکن است. دکتر محمود نوالی در مقالهای به تبیین ایدههای هوسرل و هایدگر در خصوص پدیدارشناسی پرداخته است که ذکر خلاصهای از آن در اینجا میتواند به درک رویکرد پدیدارشناسی کمک کند.