«مطالعات فرهنگی و رسانه ایران»- از دهه 1270 به این سو در زبانشناسی و روانشناسی گرایشاتی شکل گرفت که ما به وسیله این استعاره شناختی جهان را می شناسیم.
واژه Metaphor را ارسطو وضع کرد. Meta یعنی فرا یا فراسوی و Pherein به معنای حمل کرده است. استعاره بیشتر در ادبیات استفاده می شود.
عبارت زیر را در نظر بگیرید: آن استاد، مادی است. در اینجا مصداق داریم:
مصداق اول: «استاد» که موضوع (Topic/Tenor) استعاره است.
مصداق دوم: «مار» که حامل (Vehicle) استعاره است که اطلاعاتی راجع به موضوع استعاره به ما می دهد و رابطه بین این را زمینه (Ground) استعاره می گویند.
ربط استعاره و نشانه شناسی
ساختار استعاره
X=Y
Y= آن استاد. شخصی آب زیر کاه. خطرناک است.
X= آن استاد، ماری است.
در نتیجه:
X=Y یعنی مار است آن استاد.
X=Y
خطرناک= مار
این مثال نشان می دهد که ما پدیده های جهان خودمان را به همدیگر ربط می دهیم. ما به حرکت مار در پشت شاخه ها و نیش زدن آن نگاه می کنیم و به آن ربط می دهیم. به آن در نظر گرفتن پدیده های مختلف به همدیگر ربط می دهیم. Interconnectedness.
اولین بار فیلسوف ایتالیایی ویکو (1744-1688) گفت: استعاره ابزاری برای تفکر انتزاعی است. این پایه بحث جانسون و لیکاف (استعاره هایی که اب آنها زندگی می کنیم) مطرح می کنند.
آنها با تقسیم بندی ارسطو که اسم ها و مفاهیم را به ذات و معنای انتزاعی تقسیم می کرد استدلالشان را آغاز می کنند.
آنها مفاهیم را استعاره های مفهومی (Conceptual Metaphor) نامیدند.
ما با اسم های ذات، مباحث انتزاعی را توضیح می دهیم.
استعاره های زیر را در نظر بگیرید:
فلانی گاو/ شیر/ گوسفند/ میمون/ مارمولک/ بزغاله/ خر و ... است.
استعاره مفهومی. الگوی کلی پشت همه استعاره های فوق این است.
این انسان حیوان است. (نشانه ای است که یک استعاره مفهومی را شکل می دهد.)
اسعاره مفهومی--> انسان حیوان است.
انسان--> امیلی، ناصر، تقی--> موضوعات استعاری خاص
حیوان-->خر، میمون، گاو، سگ--> حامل های ابتکاری خاص
لیکاف و جانسون به جای آن دو حوزه هدف (Target Domain) و حوزه منبع (Source Domain) را به کار می برند.
حوزه هدف: موضوع استعاره
حوزه منبع: حامل استعاره
چند نمونه مفهومی را مطرح می کنیم:
جلسه دفاعیه ات عالی بود.
خیلی خوب از موضوع ات دفاع نکردی.
تیرهایش به هدف خورد.
اگر از این استراتژی استفاده کنی، نابودت می کنند.
(همه این ها از کلمات نظامی استفاده شده است.)
اما سوال اینجاست که استعاره های مفهومی از کجا می آیند؟
لیکاف و جانسون اینها را طرحواره های تصویری (ImageSchemas) می دانند.
طرحواره های تصویری حاصل تجربیات حسی، از اماکن، حرکات اشکال و غیره هستند و در اثر تجربه زیست در ذهن شکل می گیرند. ما در فارسی ماه را به زیبایی زن در نظر می گیریم.
آنها تجربه را به مفاهیم انتزاعی پیوند می دهند.
لیکاف و جانسون سه نوع طرحواره تصویری معرفی کردند.
جمع بندی:
واستراونگ می گوید: حضور چنین فرمول هایی می گوید که بدون جنس مفهوم های بصری از پرداختن به دانش و خردورزی عاجز بودیم. علت اینکه توانستیم ببینیم و حرف بزنیم این است که توانسته ایم از استعاره ها استفاده کنیم.
جانسون و لیکاف می گویند: شما با بررسی استعاره های یک فرهنگ می توانید به توصیفی از الگوهای شناختی، آرمان فرهنگی و آرمانی دست پیدا می کنید.
برای اندیشه، حدود 89 حوزه عمده برای کاربردهای استعاری اندیشه وجود دارد. برای عشق 36 حوزه منبع وجود دارد.
بدن
تحقیقاتی که روی استعاره های مفهومی انجام شده، ما بدن انسان را مقیاسی برای جهان پیرامون است.
وقتی می گویید: در قلب طبیعت، چای کوه و قلب شهر، دل شب، پای کاغذ، شکم مشکلات و ... است.
«مطالعات فرهنگی و رسانه ایران»- در فاصله میان امور نامعقول، امور معقول، این استعاره است که بیشتر دانش تولید می کند. (ارسطو)
در علوم شناختی جدید، استعاره نقش مهمی دارد.
عشق چیست؟
عشق هواست.
عشق سفر است.
عشق ویرانی است.
عشق گل سرخ است.
استدلال استعاری (Metaphorical Reasoning) یا راهبرد نشانه شناختی است که امری انتزاعی را به شکل ملموس و تجربه پذیر تقلیل می دهد تا آن را قابل فهم کند.
تشبیه عدالت به ترازو
به طور سنتی، استعاره را یکی از صنایع ادبی می دانستند. و حتی اگر در محاورات روزمره به کار می رفت، آن را تحت تاثیر ادبیات در نظر می گرفتند. در فلسفه هم استفاده می شود.
همانطور که لیکاف و جانسون (1980: 3) در کتابشان استعاره را امری فراگیر می دانند.
به طور سنتی از یونان باستان به این سو، آرایه های ادبی (Figures of Speech) را جزئی از راهبردهای (رتوریک استفاده کارآمد از زبان برای اقناع مخاطب به سوی مورد نظر ماست.) است:
«مطالعات فرهنگی و رسانه ایران»- استعاره یکی از واژگانی است که در زبانشناسی کاربرد ویژه ای دارد و شناخت استعاره یکی از باب های اصلی زبانشناسی است.
استعاره و تشبیه تقریبا در یک گروه قرار می گیرند. و برای تکمیل این بحث می توانیم از بحث خانم حمیده سلطانی مقدم در سایت دانشگاه باقر العلوم استفاده کنیم.
عنوان: استعاره
نویسنده: حمیده سلطانی مقدم
کلمات کلیدی: استعاره، تشبیه، مجاز، مصرحه، مکنیه، بلاغت، ادبیات فارسی.
استعاره، در لغت به معنای "عاریه خواستن لغتی به جای لغت دیگر است."[1] و در اصطلاح ادبیات فارسی بکار بردن واژهای است به جای واژه دیگر با علاقه شباهت، با وجود قرینه. استعاره در واقع تشبیهی موجز و فشرده است؛ که تنها "مشبه به" آن باقی مانده باشد. علاوه بر آن شاعر در تشبیه، ادعای همانندی دو پدیده را دارد؛ اما در استعاره ادعای یکسانی آن دو را. این دو ویژگی، استعاره را هنریتر و خیالانگیزتر از تشبیه میکند. همچنین استعاره نوعی مجاز است؛ با این تفاوت که اگر علاقه(ارتباط بین معنای حقیقی و مجازی) از نوع مشابهت باشد، استعاره است و اگر علاقه، مشابهت نباشد، مَجاز است.[2]ا
گفتیم استعاره نیاز به قرینه(علامت و نشانهای که ذهن را از معنای ظاهری به معنای مورد نظر رهنمون کند.) دارد تا معلوم شود، معنای اولیه و ظاهری کلمه، مورد نظر نیست؛ مثلا اگر کسی بگوید: "شیری را دیدم" و منظورش فرد شجاع باشد، شنونده منظور او را در نخواهد یافت زیرا در جمله قرینهای که شنونده را متوجه معنای مورد نظر شاعر کند وجود ندارد. اما اگر بگوید شیری را در "میدان کارزار" دیدم شنونده متوجه معنای باطنی او میشود. یعنی "میدان کارزار" به عنوان قرینه، ذهن را متوجه معنای مورد نظر شاعر میکند.[3]
ارکان استعاره
1ـ مستعارمنه(مشبه به): معنای اولیه و ظاهری.
2ـ مستعارله(مشبه): معنای باطنی و مورد نظر شاعر.
3ـ جامع(وجه شبه): ارتباط میان واژه اولیه و واژه مورد نظر.
4ـ مستعار: لفظی که در آن استعاره شده است.
مثلاً در این بیت:
ای که بر مه کشی از عنبر سارا
چوگان مضطرب حال مگردان! من سرگردان را
در این بیت، مه "مستعارمنه" است. روی یار که به ماه تشبیه شده "مستعارله" است. "جامع" زیبایی و درخشندگی است؛ که باعث تشبیه روی دلدار به ماه شده است و لفظ "مه" مستعار است.[4]
انواع استعاره از لحاظ وجود مشبه به
1.استعاره مصرحه:
استعاره مصرّحه(تحقیقیه): اگر از کل تشبیه فقط "مشبهبه" بماند استعاره را مصرحه یا آشکار میگویند؛ که خود بر چندین قسم است: (استعاره مصرحه مجرده، استعاره مصرحه مطلقه، استعاره مصرحه مرشحه، استعاره اصلیه و تبعیه، استعاره نزدیک و استعاره دور، وفاقیه و عنادیّه از انواع دیگر استعار ه مصرحه میباشد).
ا. استعاره مصرحه مجرده: مشبهبه + صفات یا اجزاء مشبه(یعنی در کلام مشبهبه با ملائمات مشبه همراه است).
ب. استعاره مصرحه مطلقه: مشبهبه+ صفات یا اجزاء مشبه و مشبهبه(یعنی مشبهبه را ذکر کنیم و با ان هم از ملائمات مشبهبه و هم از ملائمات مشبه چیزی بیاوریم).
ج. استعاره مصرحه مرشحه: مشبهبه + صفات یا اجزاء همان مشبهبه(یعنی مشبهبه را همراه با یکی از ملائمات خود ان مشبه به ذکر
از لعل تو گریابم انگشتری زنهار
صد ملک سلیمانم در زیر نگین باشد (حافظ)
لعل، استعاره آشکار از لب سرخ یار است، زیرا حافظ به قرینه از آن زنهار خواسته.
د.استعاره اصلیه و تبعیه:
اصلیه: هر گاه اسم یا گروه اسمی، استعاره واقع شوند، استعاره را اصلیه میگویند:
ای گل خوش نسیم من بلبل خویش را مسوز
کز سر صدق میکند شب همه شب دعای تو
"گل خوش نسیم" استعاره از معشوق و بلبل استعاره از عاشق است.
استعاره تبعیه: اگر صفت و فعل استعاره شوند، استعاره را تبعیه گویند.
تا بماند جانت خندان تا ابد
همچو جان پاک احمد بااحد (مولوی)
در این بیت "خندان" که صفت است، استعاره از شادابی و با طراوت بودن است.
ه. استعاره آشنا و شگفت
استعاره نزدیک و آشنا: در این استعاره به راحتی می توان به جامع (وجه شبه) پیبرد.
آه از آن نرگس جادو که چه بازی انگیخت
آه از آن مست که بر مردم هشیار چه کرد
دراین بیت، نرگس استعارهای آشکار از چشم است.
استعاره دور و شگفت: استعارهای است که جامع دیریاب باشد:
دل به می دربند تا مردانه وار
گردن سالوس و تقوا بشکنیم (حافظ)
شاعر در عالم خیال سالوس و تقوا را به صورت انسان یا حیوان مجسم کرده است.
و. استعاره وفاقیه و عنادیه
استعاره وفاقیه: استعارهای که گرد آوردن و جمع بین مشبه و مشبهبه در آن ممکن باشد:
"مرده را اگر بیاموزی و راه بنمایی زنده خواهد شد".
استعاره عنادیه: عکس وفاقیه است، یعنی آوردن مشبه و مشبهبه بصورت یکجا ممکن نباشد:
تا شدم حلقه به گوش در میخانه عشق
هر دم آید غمی از نو به مبارکبادم
در این بیت، استعاره عنادیه روی داده است؛ زیرا تبریک به مناسبت آمدن غم، که هر دو در یکجا نمیگنجد.[6]
2. استعاره مکنیّه(تخییلیّه)
هر گاه از ارکان تشبیه، فقط مشبه با یکی از لوازم مشبهبه بیاید؛ استعاره مکنیّه است. که اگر "مشبهبه" حذف شده، جاندار یا انسان باشد، استعاره مکنیه، "تشخیص" یا "شخصیت بخشی" است و اگر "مشبهبه" حذف شده، جاندار نباشد استعاره، فقط مکنیّه است:
تو را از کنگره عرش میزنند صفیر
ندانمت که در این دامگه چه افتاده است(حافظ)
مشبه به "قصر" است که غیر جاندار و از لوازم کنگره عرش میباشد.
-استعاره مکنیه (تشخیص):
به چشم عقل در این راهگذار پر آشوب
نگر که کار جهان بیثبات و بیمحل است(حافظ)
مشبهبه "انسان" است و جاندار؛ و چشم از لوازم و ملائمان انسان میباشد.[7]
[1] . شمیسا، سیروس؛ معانی و بیان، تهران، فردوس، ج دوم، 71،ص 154
[2] . همایی، جلال الدین؛ معانی بیان، تهران، نشر هما، 74، ص 220
[3] . کزازی، جلال الدین؛ زیبایی شناسی سخن پارسی(1) ، نهران، نشر مرکز، 68،ص 58ـ150
[4] . کزازی؛ همان، ص 158.
[5]. شمسیا سیروس؛ همان، صص61-59
[6]. کزازی؛ همان، ص156 6
[7] . احمد نژاد، کامل؛ معانی و بیان، تهران، زوار، 82، ص 53ـ