«مطالعات فرهنگی و رسانه ایران»- شناخت شناسی یا اپیستمولوژی یکی از واژه های پرکاربرد در حوزه علوم اجتماعی است که در فرهنگ واژه به آن پرداخته شد.
فرهنگ واژه ؛
تحقیق در ماهیت شناخت که به آن شناخت شناسی یا اپیستمولوژی (Epistemology) نیز گفته می شود، شاخه ای از فلسفه است. واژه اپیستمولوژی را نخستین بار ج. ف. فریه در سال 1854 میلادی به کار برد.فرهنگ واژه ؛ اپیستمولوژی او فلسفه را به دو بخش تقسیم کرد:
1- هستی شناسی (انتولوژی)
2- شناخت شناسی (اپیستمولوژی)
در فرهنگ عربی، به این واژه «علم المعرفه» یا «نظریة المعرفه» گفته می شود.فرهنگ واژه ؛ اپیستمولوژی
شناخت شناسی یا اپیستمولوژی، یا نظریة المعرفه، از خاستگاه، شالوده و اعتبار «شناخت» بحث می کند.شناخت، یعنی علم یافتن و دانستن حقایق اشیا و پدیده های محسوس و قابل درک با حواس، و نیز دست یافتن به کنه و حقیقت آن دسته از حقایق موجود جهان که به طور مستقیم با حواس نمی توان به آنها دست یافت.فرهنگ واژه ؛ اپیستمولوژی
اپیستمولوژی می کوشد تا توانایی انسان را در شناخت حقیقت و شیوه رسیدن به آن آشکار سازد و انسان را به توانمندیهایش در زمینه معرفت توجه دهد.فرهنگ واژه ؛ اپیستمولوژی
شناخت انسان از خود و موجودات جهان، همواره دو گونه بوده است:
1 - شناخت سطحی و پوسته ای که نتیجه ارتباط آگاهانه ولی ابتدایی و حسی انسان با اشیاست، به طوری که از حد انسان فراتر است.فرهنگ واژه ؛ اپیستمولوژی
نخستین ارتباط حسی و فیزیکی انسان با محیط زندگی و اطراف خویش از این گونه است. این اندازه از شناخت، هم برای انسان صورت می گیرد و هم برای حیوان، و چه بسا در برخی از میدانهای حسی شناخت، برخی از جانداران، نیرومندتر و کارآمدتر از انسان باشند.فرهنگ واژه ؛ اپیستمولوژی
2- شناخت فراحسی که در نتیجه تأملات ثانویه و پاسخ به پرسشهایی شکل می گیرد که از شناخت حسی نخستین عبور کرده و نمی خواهد بدان بسنده کند.فرهنگ واژه ؛ اپیستمولوژی
این نوع شناخت در واقع تفسیر جهان است. در تفسیر جهان، انسان، روابط ضروری حوادث را تشخیص می دهد و قوانین کلی عالم را کشف می کند و واقعیتهای مربوط به ماورای محسوسات و آن سوی طبیعت را آشکار می سازد.فرهنگ واژه ؛ اپیستمولوژی
در شناخت شناسی و اپیستمولوژی، منظور شناخت به معنی اول (جهان احساس) نیست، بلکه منظور جهان تفسیری و نفوذ انسان به حقیقت هستی تا فراسوی طبیعت است.