مطالعات فرهنگی و رسانه ایران

این تارنما به آخرین مباحث حوزه مطالعات فرهنگی و رسانه ایران با چشم انداز ارتباطی می پردازد.

مطالعات فرهنگی و رسانه ایران

این تارنما به آخرین مباحث حوزه مطالعات فرهنگی و رسانه ایران با چشم انداز ارتباطی می پردازد.

عناصر و ویژگی های فرهنگ

«مطالعات فرهنگی و رسانه ایران»- فرهنگ یکی از موضوعاتی است که به دلیل گستره فوق العاده اش، و اینکه نظرات گوناگونی درباره آن از حوزه های مختلف وجود دارد، دارای پیچیدگی های زیادی است. در این نوشتار که از کتاب مدیریت فرهنگی اخذ شده است به ویژگی ها و عناصر فرهنگ می پردازیم. 


عناصر فرهنگ



استخراج عناصر فرهنگ و توضیح هر یک از آنها، گذشته از آن که ما را هر چه بیشتر به مفهوم فرهنگ نزدیک می سازد، در تبیین ویژگی ها و کارکردهای آن نیز مؤثر است. علاوه بر این، دارای کاربرد علمی نیز می باشد. چه، گذشته از آن که در نوع تعامل ما را با جامعه ای که در آن زندگی می کنیم، مؤثر واقع می شود، در برنامه ریزی برای حفظ، تثبیت و ترویج فرهنگ نیز مدیران فرهنگی را مدد می رساند. مهم ترین عناصر فرهنگ عبارتند از:

  

2- 1. هنجارها (Normas)

هنجار در لغت به معنای معیار، الگو، رفتار مرسوم، قاعده، مأخذ، مقیاس، حد وسط، 

و معدل ترجمه شده است و در زبان لاتین به معنای «گونیا» می باشد (2). معادل اروپایی کلمه هنجار، نرم Norm هست که دارای کاربردهای مختلفی می باشد:

یک. نمونه ی عینی یا دستور انشایی آنچه باید باشد؛ معادل کلمات شرع، قانون، ایده آل، الگو، اصل و قاعده؛

دو. حالت عادی و معمول منطبق بر اکثریت موارد؛ حالت معمول منطبق بر میانگین عمومی موارد که غالباً بسان قاعده تلقی می شود؛ استاندارد یا الگو، خصوصاً در زمینه ی رفتار اجتماعی که ویژگی یک گروه است. (3)


با توجه به آنچه گفته شد، می توان دریافت که هنجارها نه تنها تعیین کننده ی نوع رفتارهایی هستند که در شرایط خاصی باید انجام شود یا نباید انجام شود، بلکه بر اساس هنجارها می توان رفتارهای افراد را در موقعیت ها و شرایط زمانی و مکانی پیش بینی کرد (4). البته هنجارها چون بر مبنای مقبولیت گروهی و اجتماعی شکل می گیرند، از جامعه ای به جامعه ی دیگر و از گروهی به گروهی دیگر می توانند متفاوت باشد. مثلاً می توان نوع هنجارهای پیش از انقلاب و پس از انقلاب و نیز سال های آغازین انقلاب، دوران جنگ و دفاع مقدس و زمان های اخیر را در خصوص رفتارهای مردان و زنان در پوشش و گویش، مثال زد. قبل از انقلاب کروات، برای مردان و هیپی گری و صورت های تراشیده مد بود و پس از انقلاب، نفرت از کراوات، محاسن داشتن و رعایت آداب اسلامی و به قول معروف حزب اللهی بودن. برای زنان نیز می توان در قبل از انقلاب بدحجابی و به شکل غربی آرایش کردن و سخن گفتن را یک هنجار دانست؛ اما پس از انقلاب و در سال های آغاز انقلاب و به ویژه دوران دفاع مقدس، حجاب و پوشش اسلامی و رعایت آداب اسلامی در برخورد با مردان و حضور در اجتماع را می توان به عنوان هجارهای زنان معرفی کرد. البته همچنان که گفته شد، درجه ی الزام و پذیرشی که در مورد هنجارها وجود دارد، یکسان نیست و در یک تقسیم می توان هنجارها را به هنجاری های الزامی (مثلاً رعایت جان و مال دیگران) و هنجارهای مرجح (مثلاً پرهیز از خلف وعده و عدم رعایت نوبت و...) و هنجارهای مجاز (مانند نحوه معاشرت با اعضای خانواده) تقسیم کرد (5).

در یک تقسیم دیگر هنجارها شامل شیوه های قومی یا عادات روزانه (Folkways)، آداب و رسوم اخلاقی (Mores) و تابوها (Taboos) می باشد که در این میان تابوها از الزام بیشتری برخوردارند و قدرتشان به حدی است که حتی نیازی به ذکر آنها در متون قانونی نیست؛ مثلاً بد بودن آدم خواری و نیز حرمت ازدواج با محارم، یک تابو است.

نکته مهم در مورد هنجارها این است که اگر هنجارها با پشتوانه ی فرهنگی لازم همراه نباشد، کم کم هنجاریت خود را از دست می دهند. این پشتوانه فرهنگی همان برنامه ها و شیوه هایی است که در آینده و به هنگام بحث از فرآیند مدیریت فرهنگی، به بخشی از آنها اشاره خواهیم کرد.


2- 2. ارزش ها (Values)

ارزش ها حکایت از مطلوبیت و مفید بودن پاره ای از امور در زندگی انسان دارند. «ارزش، عبارت است از بار معنایی خاصی که انسان به برخی اعمال، پاره ای حالت ها و بعضی پدیده ها نسبت می دهد و برای آن در زندگی خود جایگاه و اهمیت ویژه ای قایل است» (6). مثلاً خوب بودن آزادی، برابری، انصاف، کرامت انسان و تأمین اجتماعی، به معنای ارزشمندی این گونه امور است. با وجود این، همه ی ارزش ها در یک درجه و مرتبه نیستند و می توان از ارزش های واقعی و ثابت و ارزش های قراردادی و متغیر سخن گفت؛ بدین معنا که پاره ای از ارزش ها برای همه جوامع و در همه زمان ها و مکان ها یکسان است؛ مثلاً ارزشمندی کرامت انسانی، عدالت، انصاف و نظم و صلح، خاص یک جامعه نیست و همه ی انسان ها تاکنون این گونه امور را مستحسن و نیکو می دانسته اند و خواهند دانست؛ گرچه در مصادیق این گونه ارزش ها اختلاف نظر وجود دارد. در نقطه ی مقابل دموکراسی (از نوع غربی آن)، دین مداری و رهبریت ارثی، از جمله مثل های ارزش های متغیر است. به هر حال، هر دو دسته ی ارزش ها، مبتنی بر یک سلسله عقاید و باورها هستند که سومین عنصر تشکیل دهنده ی فرهنگ هستند و شدیداً رفتارهای انسانی را تحت تأثیر قرار می دهند.


2- 3. عقاید و باورها (Beliefs)

عقاید، توافق هایی است در مورد این که چه چیزی در جهان حقیقی، اصل و درست (True) است و واقعیت دارد (7). مثلاً اعتقاد به خدای واحد، از جمله عقاید مشترک بین جوامعی است که دین توحیدی دارند. البته ممکن است عقیده ای فی الواقع نادرست و ناصواب باشد؛ مثلاً عقیده به نحس بودن سیزده که در میان قشر عظیمی از مردم ما رواج دارد، امری است که هیچ گونه دلیلی بر آن وجود ندارد، اما به هر حال امری پذیرفته شده است. در واقع هر فرهنگی لزوماً مشتمل بر عقاید درست و واقعی نیست و از این رو از جمله فعالیت های اساسی مدیریت فرهنگی در یک جامعه، تثبیت و نهادینه کردن و ترویج عقاید صحیح و تلاش در جهت اقناع مردم برای دست کشیدن از عقاید ناصواب و باورهای غلط است. از سوی دیگر زیربنای حیات و عملکرد نظام های اقتصادی، سیاسی و... یک جامعه مبتنی بر این گونه عقاید و باورهاست. شاید سرّ این که پیامبران علیهم السلام همه از یک نقطه تحول معرفتی کار خویش را آغاز می کرده اند، همین باشد؛ چه این گونه عقاید که در واقع تفسیری از جهان، انسان و در یک کلمه کل هستی است (= جهان بینی)، مشخص کننده ی نوع نگرش ها، احساسات و رفتارهای ما نسبت به پدیده های این جهان نیز می باشد.


2- 4. نمادها (Symbols)

نمادها یک سلسله امور قراردادی اند که معرف معنایی خاص می باشند. این امور می توانند یک شیء (مثلاً پرچم)، ژست و عمل( مثلاً دو انگشت را به شکل V قرار دادن به نشانه پیروزی) رنگ (مثلاً لباس سیاه به هنگام عزاداری)، شکل (مثلاً آرم جمهوری اسلامی) و یا آمیزه ای از دو یا چند علامت باشند. همچنین حروف و صداها و کلمات نیز از جمله ی سمبل ها هستند. شاید مهم ترین سمبل را بتوان «زبان» نامید که دنیای ارتباطات انسانی را تسهیل می کند. صدای ناقوس کلیسا برای مسیحیان یک سمبل است؛ همچنان که صوت دلنشین اذان برای مسلمانان، سمبل سر رسیدن وقت ارتباط با خداوند و حضور در صفوف به هم فشرده ی نماز جماعت است.


2- 5. صنایع فرهنگی و هنری (Artifacts)

آنچه تاکنون بیان شد بیشتر جنبه غیر مادی فرهنگ بود، اما بخش دیگر فرهنگ، جنبه ی مادی آن است که همان تولیدات فیزیکی و دستاوردهای صنعتی یک جامعه است؛ مانند فرش ها، پارچه ها، ظروف (گلی یا چینی یا استیل یا...)، ساختمان های بلند و مرتفع (نحوه ی ساختمان سازی). روشن است که میان این دو بخش مادی و غیر مادی فرهنگ ارتباط وجود دارد؛ زیرا جدا از آن که گاه تفکیک این دو بعد تا حدّی دشوار می نماید، معمولاً جنبه های غیر مادی فرهنگ به شکلی در نحوه، نوع، کمیت و کیفیت بعد مادی آن، خود را نشان می دهد.

نکته پایانی این بخش از بحث این است که جداسازی عناصر فرهنگ به معنای عدم ارتباط این عناصر با یکدیگر نیست؛ بلکه با نگاه دقیق و ژرف اندیشانه می توان دریافت که نوعی ترتیب منطقی، میان برخی از این عناصر وجود دارد. فی المثل عقاید پایه و مبنای ارزش ها و ارزش ها خود پایه و مبنای هنجارها به شمار می آید؛ مثلاً این عقیده که خداوند همه مردم را مساوی خلق کرده است، ارزشمندی دموکراسی به عنوان یک شکل حکومت را به دنبال دارد و این، خود تعیین کننده ی بسیاری از هنجارها مانند لزوم حضور در انتخابات است؛ یا مثلاً این عقیده که سعادت حقیقی انسان در پرتو عمل به دستورات خداوند، ارزشمندی دین و لزوم عمل به احکام دین (هنجارهای آن) را به دنبال دارد.


 ویژگی های فرهنگ


برای شناخت دقیق فرهنگ، جدا از شناخت دقیق عناصر آن، اطلاع از ویژگی های فرهنگ نیز ضروری است؛ شناخت این ویژگی ها گذشته از آن که ما را با امور فرهنگی آشنا می سازد و در پرتو آن می توانیم امور غیر فرهنگی را از امور فرهنگی تمیز دهیم، تا حدی نوع مکانیزم ها و روش هایی را که باید برای انتقال، تثبیت و ترویج فرهنگ اتخاذ شود، مشخص می کند.


3- 1. پذیرش اجتماعی

وقتی از فرهنگ سخن می گوییم، سر و کار ما با اموری است که نوعی مقبولیت اجتماعی یافته و از سطح مقبولیت فردی فراتر رفته اند؛ از این رو یک امر، هر چند بسیار مقدس و عالی نیز باشد، تا وقتی که مقبول اعضای یک گروه یا یک جامعه نشده باشد، به عنوان امر فرهنگی محسوب نمی شود. به همین سبب ممکن است بسیاری از احکام دین جز در لابلای اوراق و متون دینی جایگاهی نداشته و در عمق روح و جوهره ی انسان های یک اجتماع رسوخ نیافته و نهادینه نشده باشد. برای آن که امور دینی رنگ و بوی فرهنگ به خود گیرند، باید کوشید تا مقبولیت اجتماعی پیدا کنند، میزان پذیرش اجتماعی امور است که قوت و ضعف آنها را رقم می زند.


3- 2. اکتسابی بودن

فر هنگ، یک امر اکتسابی است؛ بدین معنا که نه از طریق وراثت و در قالب الگوهای ژنتیکی، بلکه در قالب یادگیری و تعلیم و تربیت فراگرفته می شود. درست به همین خاطر است که با تنوع بسیار فراوان فرهنگ ها مواجه هستیم. در حقیقت با استفاده از مکانیزم های مختلف یادگیری، فرهنگ از نسلی به نسل دیگر و حتی از جامعه ای به جامعه دیگر منتقل می شود.

گذشته از این، اکتسابی بودن بیانگر امکان امتناع افراد یادگیرنده و به عبارتی آزادی انسان در پذیرش یا رد یک فرهنگ یا بخشی از آن نیز می باشد. با این همه مکانیزم های یادگیری به ویژه یادگیری غیر مستقیم و پنهان آن هم در دوران کودکی و نوجوانی به قدری عمیق و مؤثر عمل می کنند که توان تأثیرگذاری آزادی انسان در پذیرش یا عدم پذیرش را تا حد زیادی مخدوش می سازد. به همین دلیل بیشترین فعالیت های فرهنگی، متوجه این قشر اجتماع می شود و کودکان، نوجوانان و جوانان بیشتر مخاطب فعالیت های فرهنگی هستند؛ زیرا ساختار روانی و فکری انسان در این دوران، آمادگی بیشتری برای یادگیری و تأثیرپذیری دارد.


3- 3. تحول پذیری

سومین ویژگی فرهنگ که البته با دو ویژگی پیشین نیز در ارتباط است، تحول پذیری آن است. اگر فرهنگ امری است که مخاطب آن انسان هایی هستند که در یک نظام و گروهی قرار گرفته اند، هم به لحاظ روحیات و خلقیات و افکار تغییرپذیر آدمی و هم به لحاظ همجواری و تأثیرپذیری از دیگر مجموعه های انسانی- که آنها نیز فرهنگی خاص خود دارند- در معرض تغییر و تحول است. در واقع، بشر جز در سال های آغاز حیات خود، همواره در انواعی از گروه ها و جوامع قرار داشته و بدین لحاظ با فرهنگ های متفاوتی مواجه بوده است. امروزه انبوهی از فرهنگ ها، انسان ها را احاطه کرده اند و بدون شک تعامل و رابطه ای بین این فرهنگ ها وجود دارد. به عبارت دیگر گذشته از جذب و پذیرش بخش هایی از عناصر فرهنگی در گستره ارتباطی فرهنگ ها، بر حسب قوت و ضعف عناصر فرهنگی، و نیز روند رو به رشد صنعت و فن آوری و نیز با پدیده ی تهاجم فرهنگی، میدان برای ایجاد تحولات و تغییرات عمیق تر فرهنگی بیشتر فراهم شده است. البته این امر، به معنای عدم وجود عناصر فرهنگی ثابت و پایدار در جوامع نیست؛ بلکه از منظر کلی و با لحاظ همه ی آن چیزهایی است که فرهنگ یک جمع را شکل می دهد. تغییر و تحول پذیری فرهنگ ها، هنگامی آشکارتر می شود که توجه داشته باشیم که در درون هر جامعه با فرهنگ کلی حاکم بر آن، انواع بی شماری از خرده فرهنگ ها وجود دارد که خاص گروه های موجود در آن جامعه- اعم از رسمی و غیر رسمی- است، و تأثیر این دو دسته بر یکدیگر نیز اندک نیست. از این رو به هنگام مطالعه یک خرده فرهنگ نباید پنداشت که آن لزوماً همواره تابع فرهنگ کل است؛ خیر، ممکن است خرده فرهنگ ها در اوضاع و احوالی خاص و به سبب نوع پاسخی که به نیازهای انسان های موجود در آن اجتماع می دهند، مقبولیت و پذیرش بیشتری یابند.

تحولاتی که در فرهنگ یک جامعه، هنگام پیروزی یک گروه با فرهنگ خاص خود در انتخابات ایجاد می شود، از همین منظر قابل تفسیر است.

با توجه به ویژگی اخیر، نقش حساس و خطیر و البته بسیار دشوار مدیریت های فرهنگی آشکارتر می گردد؛ چرا که حفظ، تقویت و تثبیت فرهنگ و پالایش آن کار آسانی نیست.

به هر حال فرهنگ یک امر انسانی است و تنها مخاطب فرهنگ، انسان است. در میان حیوانات از فرهنگ نمی توان سخن گفت، حتی اگر تعبیر «فرهنگ حیوانی» نیز به کار می رود، نه به معنای آن است که حیوانات برخوردار از فرهنگ اند، بلکه به معنای آن است که انسان به سر حد حیوان تنزل یافته است. بنابراین گرچه تعبیر «حیوان فرهنگی» در مورد انسان به کار می رود، اما هیچ حیوان دیگری فرهنگی نیست. علاوه بر این، فرهنگ، خاصِّ یک انسان نیست و هر جا سخن از فرهنگ به میان می آید، دست کم سخن از گروهی از انسان ها در میان است؛ انسان هایی که با انبوهی از فرهنگ های دور و نزدیک مواجهند، و این همجواری و مواجهه، بالحاظ روحیات و نیازهای او، فرهنگ او را نیز تحت تأثیر قرار می دهد. اکنون به جاست تا قدری بیشتر از عوامل مؤثر بر فرهنگ سخن بگوییم؛ امری که هیچ مدیر فرهنگی نباید از آن بی اطلاع باشد.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.