«مطالعات فرهنگی و رسانه ایران»- مهدی آذر پیرا به نقل از کیان کیانی در یادداشتی به بحث مرگ مولف رولان بارت می پردازد. در این نوشتار او پس از معرفی بارت، مرگ مولف را مورد مطالعه قرار می دهد. مرگ مولف به طور خلاصه بیان می کند که هر مولفی پس از نگارش متن خود می میرد و آنچه از نوشته او باقی می ماند، تفسیر و برداشتی است که خواننده از متن او می کند.
بارت در سال 1968 مقاله کوتاهی را با عنوان «مرگ مولف» به چاپ رساند که سر وصدای اندکی کرد اما در سال1977 با ترجمه انگلیسی دوباره به چاپ رسید و مخاطبان زیادی را به خود جلب کرد و تبدیل به مقاله ای معتبر شد. اما نکاتی از این مقاله: ((... بارت مدل رومانتیک را از سه جنبه عمده مورد نقد قرار می دهد:
1.تولد خواننده باید به بهای مرگ مولف صورت پذیرد
2. متن بافتی از نقل قول هاست که از مراکز فرهنگی بیشماری اقتباس شده اند
3. زبان است که سخن می گوید، و نه مولف
• شما نمی توانید بدون آنکه ایده ای را از پیش به صورت نشانه ها دریافت کرده باشید دارای آن ایده باشید.
شما نمی توانید تفکری بی زبان داشته باشید.
• بنابراین ......
«مرگ مولف»
«چنین به نظر می رسد که همیشه در انتها ایستاده است...صدای شخصی واحد، یعنی مولف، که در گوش ما راز می گوید». رولان بارت
امروزه در حوزه های متعددی (ادبی،هنری و...) از «مرگ مولف» سخن به میان می آید. انگیزه من از تلخیص و تدوین مطالب ذیل از کتاب«پست مدرنسیم» نوشته؛ گلن وارد؛ آن است که چند روز گذشته در نشت نقد ادبی ای شرکت کرده بودم که مخالفان وموافقان ایده«مرگ مولف» وقتی به بحث می نشتند نقطه مشترکی داشتند و آن اینکه وقتی به تمامی نکاتی که عرضه می داشتند دقت می کردی می توانستی به یقین بگویی که نه موافقان و نه مخالفان هیچ یک حتی یک مقاله کوتاه هم درباره «مرگ مولف» نخوانده اند، از جمله خود من؛ لذا این مقاله را از دل کتاب گلن وارد بیرون کشیده ام تا من و دیگر دوستان به رسم توانایی دیرینه ایرانیان که درباره همه چیز حتی بدون خواندن یک مطلب درباره آن اظهار نظر می کنند حداقل این گستاخی همراه با خامی نباشد خلاصه کلام....
((آنچه که اغلب مفهوم مدرنیستی تالیف خوانده می شود، امتدادی از رمانتیسیسم است. رومانتیسیسم بنا به تعریفی سهل انگارانه جنبشی در فلسقه و هنر اروپای قرن هجدهم و نوزدهم بود. رومانتیسیسم با کمک گرفتن از این ایده که جهان خارج به نوعی ساخته (یا حداقل جداناشدنی از) ذهن است، خود ِ فردی را رفعت بخشید و به تمجید از قدرت های خارق العاده خیال پرداخت... بر طبق این دیدگاه رومانتیک، نقش مناسب هنر، بازتاب دادن ارتباط هنرمند با واقعیت «درونی» و «بیرونی» است. وظیفه هنر مند این بود که به درون تجربه رخنه کرده و در آن مشارکت جوید و آن را تولید کند.(ص262)
...این ایده ها فرض را بر این می گذارند که هنرمند حامل حقیقت و اصالت است و می تواند از طریق نیروی بینش هنرمندانه، این حقیقت و اصالت را به بینندگان آثار خود منقل کند...(در این بینش) معنای هنر اساسا دارای مسیری یک طرفه است که از هنرمند و از طریق اثر هنری اش به خواننده انتقال می یابد. بنابراین در نگاه رومانتیک (و به اصطلاح عقل سلیم) به تالیف، اعتقاد بر این است که می توان از طریق معانی یافته شده در متن مستقیما به خاستگاه های آن در درون مولف دست یافت... چنین به نظر می رسد که همیشه در انتها ایستاده است...
صدای شخصی واحد، یعنی مولف، که در گوش ما راز می گوید.(صص4ـ263). ))
ادامه مطلب ...